loading...
Sher Haye Asheghane
taha fa بازدید : 55 پنجشنبه 02 آذر 1391 نظرات (0)


ای آدم ها که بر ساحل نشسته و خندانید!

یک نفر در آب دارد می سپارد جان.

یک نفر که دارد دست و پای دائم میزند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید.

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ناتوانی را

تا توانایی بهتر را پدید آرید

آن زمان که تنگ می بندید

بر کمر هایتان کمربند.

در چه هنگامی بگویم من؟

یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان!

ای آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!

نان به سفره,جامه تان بر تن

یک نفر در آب میخواند شما را.

موج سنگین را به دست خسته نیکوبد

باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده

سایه هاتان را زراه دور دیده

آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بیتابیش افزون

میکند زین آب ها بیرون

گاه سر,گه پا.

ای آدم ها!

او زراه دور این کهنه جهان را باز میپاید

میزند فریاد و امید کمک دارد.

ای آدم ها که روی ساحل آرام درکار تماشایید!

موج میکوبد به روی ساحل خاموش

پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده.بس مدهوش

میرود نعره زنان.وین بانگ باز از دور می آید:

>ای آدم ها...<

در صدای باد بانگ او رهاتر

از میان آبهای دور و نزدیک

باز در گوش این نداها:

>ای آدم ها...<

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
این سایت محتوی شعر های عاشقانه است و برای همین نیز ثبت شده است.خواهشمند است پس از خواندن هر شعر به آن نظر بدهید. با تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب سایت چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 25
  • بازدید سال : 54
  • بازدید کلی : 1,358